بیست و نه اسفند هزار و چهارصد
[20/03, 01:29] .: نمیفهمی منو. هیچوقت نفهمیدی.
هرگز هم نخواهی فهمید
[20/03, 01:29] +1 587 438 6486: باشه
[20/03, 01:29] +1 587 438 6486: من رفتم
[20/03, 01:29] +1 587 438 6486: فعلا
[20/03, 01:30] .: من رفتم. همین یه جمله رو یاد گرفتی فقط.
[20/03, 01:30] .: برو خب. چکار کنم
[20/03, 01:37] .: هرچقدر میتونی فاصله بگیر ازم.
برو عاشقانه هاتو برای.... و.... و..... بنویس. برو براش بنویس "تا ابد دوستت خواهم داشت" برو سالها مجنونش بشو و سر به کوه و بیابون بذار. .....
مگه فرقی کرد به حال من؟؟؟؟
مگه کم کرد از دوست داشتن من؟؟؟
مگه کمت کرد از روح و ذهن من؟؟؟؟
[20/03, 01:38] .: "فاصله میگیرم"!!!
چی فکر میکنی با خودت؟ چی میدونی از درون من اصلا؟؟
[20/03, 01:42] .: [20/03, 01:24] : متعادل باش. معمولی. آروم و باوقار
[20/03, 01:25] : منطقی و پر انرزی
[20/03, 01:50] .: حالم بهم میخوره از این کلیشه ها؛ متعادل، معمولی، آروم، منطقی.....
هرچند که همه ی این سالها دقیقا همینطوری بودم. برای همین الان حالم بهم میخوره از خودم.
از خودم که نمیتونم خودم باشم. که همش دارم خودمو میکشم که آروم و باوقار و معمولی و منطقی باشم....
خودکشی اینه. اینی که من دارم انجام میدم. اینی که من دارم سر روح و روان خودم میارم.
یه کلمه ی "خودکشی" رو گرفتی و هی داری روش مانور میدی. که چی؟ نگران نباش. انقدر معمولی و منطقی و آروم هستم که بخاطر تو و زندگی تو هم که شده همچین کاری نکنم. هیچوقت همچین کاری نمیکنم. شاید کارم به جنون برسه، ولی این نه.
[20/03, 01:55] .: تموم کن خواهشا این بحث مسخره رو. نمیخوام دیگه این کلمه رو بشنوم که یه احمقی به گوشت خونده و انداختتت به جون من.
[20/03, 01:58] .: کاش یه بارم وقتی میبینی داغون و خسته و تنهام، دست روحمو بگیری و آرومم کنی. نه اینکه فریاد بزنی و بری.
[20/03, 02:01] .: " تنهایی " میدونی چیه؟؟؟؟
میدونی یعنی چی؟
یعنی همه هستن، جز اونی که باید باشه.
یعنی همه چی داری، جز اونی که دلت و روحت و جسمت باهاش آروم میشه.
یعنی روحت از جسمت جدا باشه.
[20/03, 02:06] .: "تنهایی" یعنی دنیات، این دنیا نیست. یعنی همش آروم و منطقی و معمولی باشی، درحالیکه داری خورد میشی از درون و دلت آتیشه.
[20/03, 02:09] .: یعنی همه فکر کنن آروم ترین و بی خیال ترین آدم دنیایی، ولی در واقع تنهاترین آدم دنیایی
[20/03, 02:10] .: نَتَظاهرُ دائماً باللامُبالاة، و قلوبُنا تحتَرق...
همواره تظاهر به بیتفاوتی میکنیم،
در حالی که قلبهایمان آتش میگیرد.
[20/03, 02:13] .: .
[20/03, 02:15] .: ببخشین. قرار نبود حرف به اینجا کشیده بشه. قرار بود یه پیام تبریک و شادباش باشه، ولی شد اینطوری.
[20/03, 02:17] .: شایدم تعبیر خوابت بود که گفتی:" نشستیم باهم خیلی خوب و آروم صحبت میکنیم."
که آرزوش به دل طفلی م موند..
[20/03, 02:26] .: حتی نمیدونم که حوصله ت میکشه در همین حد هم باهام باشی و گوشم باشی یا نه، که این چندتا پیام رو بخونی توی این شلوغی و سرسام بیهوده ی آخر سال یا نه.
بهرحال نوشتم برای خودت که با همه ی این حرفها پناه حرفها و عاشقانه هام بودی و هستی (و خیلی وقتها در خیال خودم و بدون اینکه چیزی بدونی اصلا).
و ذخیره میکنم تو تنها دفتر خاطراتم که مجازیه و یادگار سالهای دور...
[20/03, 02:47] .: میدونم این حجم از "دوست داشتن" اذیتت میکنه.
ببخش 🌹
[20/03, 02:47] .: و...
کاش بخونی..
❤️
سرتاپای خودم راکه خلاصه می کنم , می شوم قد یک کف دست خاک که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه , یا یک قلوه سنگ روی شانه ی یک کوه , یا مشتی سنگریزه تهِ تهِ اقیانوس , یا حتی خاک یک گلدان باشد, خاک همین گلدان پشت پنجره ...